معرفی کتاب مهره حیاتی یا لینچپین (Linchpin)
میخواهم در این نوشته به معرفی کتاب “مهره حیاتی” نوشتهی ست گادین بپردازم. اما پیش از آن برای شناخت این کتاب، مهم است که معنای واژهی Linchpin یا مهرهی حیاتی را بدانیم.
در طراحی چرخ گاریها (و البته بسیاری وسایل امروزی) برای اینکه چرخ از محور جدا نشود، از یک قطعهی فلزی استفاده میکنند که در محور فرو میرود و چرخ را نگهمیدارد و اصطلاحاً به آن «پین تثبیت» یا «سگدست» میگویند.
بنظر شما مهره حیاتی چیست و چرا ست گادین از عنوان مهره حیاتی در عنوان کتابش استفاده کرده است؟ خلاصهی حرف ست گادین در کتاب مهره حیاتی چیست؟

کتاب مهره حیاتی (Linchpin) نوشتهی ست گادین
ست گادین قبلاً در کتاب «گاو بنفش»، دربارهی اهمیت خاص بودن محصول یک شرکت برای دیدهشدن در بازار و متمایز بودن با محصولات رقبا صحبت کرده است.
در کتاب «مهرهی حیاتی»، او این مسئله را دربارهی افراد و موقعیت آنها در محیط کاری بیان میکند.
گادین معتقد است هر فردی میتواند با تقویت دانش و تواناییهای خود، بهگونهای جایگاهش را در پروسه کاری تحکیم کند که بدون او کل عملیات از هم فروبپاشد.
او ویژگیهای این نوع افراد را معرفی کرده و مهارتهای موردنیاز برای آنها را بیان میکند. مهارتهایی همچون توانایی حل کردن مشکلاتی که دیگران قادر به حل آنها نیستند، یافتن میانبرهای مفید برای مسائل رایج، دسترسی به منابعی کمیاب، یا داشتن ارتباطات ارزشمند.

توان حل مسأله، یافتن میانبرهای مفید و داشتن ارتباطات مؤثر از ویژگیهای بارز مهرههای حیاتی در سازمانهاست.
مهره حیاتی بودن در فضای کاری به معنای بدونجایگزین بودن است. این کتاب از ما دعوت میکند تا به قدرت انتخابمان در مدل کار کردن بیندیشیم. فکر کنیم چقدر مختار هستیم و چقدر انتخاب کردیم که این مدلی باشیم و کار کنیم. دعوت اولش این است. دعوت بعدیاش که اصل حرفش نیز میباشد، این است که کاری کنیم تا در محیط کارمان غیرقابلجایگزین شویم؛ اینکه نتوانند با کس دیگری جایگزینمان کنند. این امر از طریق “هنرمند شدن” ممکن خواهد بود!
ست گادین را میتوان مصداق تعبیر استیو جابز از نوابغ دانست: «میتوانید او را بپذیرید. میتوانید ردش كنید. اما نمیتوانید از او و حرفهایش صرفنظر كنید.» این كتاب و مطالب آن نیز از جنس حرفهایی است كه نمیتوان از آنها صرف نظر كرد. به اعتقاد او، همه نابغهاند.
نویسنده هدفش از نگارش این كتاب را اینطور عنوان میكند: «هدفم این است كه متقاعدتان كنم فرصت خوبی در انتظارتان است؛ فرصتی كه میتواند به طرز چشمگیری زندگیتان را در جهت مثبت تغییر دهد. برای بهرهگیری از این فرصت باید بدانیم كه قوانین حاكم چه تغییری كردهاند.»
در این كتاب ست گادین به ما یاد میدهد چطور با بهرهگیری از این لحظه مهم، به آدمی تبدیل شویم كه به عقیده تمام دنیا، غیرقابل جایگزین است و این مسیر را منوط به یك چیز میداند: اینكه تصمیم بگیریم و دست به انتخابی بزنیم كه پیش روی ماست: میتوانیم همرنگ جماعت شویم یا سری توی سرها درآوریم. نمیتوانیم هر دوی این كارها را باهم انجام دهیم.
اگر نابغه را شخصی با تواناییها و بینش استثنایی جهت کشف راهکارهای نه چندان واضح برای یک مشکل تعریف کنیم، برای نابغه بودن نیازی نیست برندهی جایزهی نوبل باشید. فرد نابغه گرهی مشکلاتی را باز میکند که از عهدهی دیگران برنمیآید.
حال سوال این است: آیا تا به حال چنین کاری انجام دادهاید؟ آیا تا به حال راه میانبُری پیدا کردهاید که دیگران قادر به پیداکردن آن نبودهاند؟ آیا گره از کاری گشودهاید که سبب سردرگمی خانوادهتان شده باشد؟ آیا راهی برای ممکن ساختن کاری غیرممکن پیدا کردهاید؟ آیا با فردی که هیچکس به او دسترسی نداشته، ارتباط رودررو برقرار کردهاید؟ تا به حال شده حتی برای یک بار چنین اتفاقی افتاده باشد؟
هیچکس در همهی مواقع نابغه نیست. انیشتین هر روز که از سر کار به خانه برمیگشت، در پیداکردن راه خانهشان مشکل داشت! ولی همهی ما در مواقع خاصی نابغهایم.
بخش غمانگیز ماجرا این است که بدنهی جامعه (شامل مدرسه، رئیس، دولت یا خانوادهمان) این نبوغ را از ما میگیرند. مشکل این است که فرهنگ ما به گونهای است که در آن، نبوغ و هنرمان را میفروشیم تا به ثبات ظاهری برسیم.
فشردهترین شکل بیان ایدهی ست گادین، استفاده از واژهای است که روی جلد کتاب هم نقش بسته است: Indispensable یا غیرقابلجایگزین.
حرف ست گادین این است که ما در هر سازمان و مجموعهای که کار میکنیم، باید بکوشیم غیرقابل جایگزین باشیم.
اگر من امروز عصر از شرکت استعفا دادم و فردا صبح فرد دیگری به جای من نشست (یا بدتر از این: لازم نشد هیچکس به جای من بنشیند) و هیچ اتفاقی هم نیفتاد، نشان میدهد که من از تمام ظرفیت خود استفاده نکردهام.
تقریباً تمام کتاب به بسط و پرورش این مفهوم پرداخته و کوشیده خواننده متقاعد شود که میتواند در مسیر تبدیل شدن به یک فرد غیرقابل جایگزین حرکت کند.
او میخواهد به خوانندهی خود کمک کند که کار خود را فراتر از شغل و اشتغال ببیند.
و کسی که خود را شاغل میداند و مشغول بودن برایش کفایت کند، دستاورد بزرگی خلق نخواهد کرد.
به همین علت، ست گادین ترجیح میدهد واژهی Artist یا هنرمند را بهکار بگیرد. هنرمندها از کار حرف میزنند و نه شغل.
آنها میگویند یک کار جدید ارائه کردهام و ما هم عادت کردهایم بگوییم: این یا آن هنرمند، کار جدید خود را عرضه کردهاند.
هنرمند اگر کار نکند، مشغول بودن به هنر برایش اعتباری ندارد و این همان ذهنیتی است که ست گادین تأکید دارد باید الگوی همهی افراد در همهی سازمانها و کسب و کارها قرار بگیرد: مشغول بودن را افتخار ندانیم و کار کنیم.
آنهایی که فقط مشغولند، به سادگی با فرد دیگری که دنبال اشتغال است جایگزین میشوند. اما آنها که کار میکنند به سادگی قابل جایگزینی نیستند.
موضوع این کتاب آنقدر برای ست گادین مهم بوده که سعی کرده یک مانیفست هم برای آن تنظیم کند. در زیر میتوانید مانیفست یک صفحهای او را ببینید:
ست گادین در فصل دوم -درباره انتخابهایتان فکر کنید- آورده است:
«مهره حیاتی، دنیا را با دید متفاوتی نظاره میکند؛ بینش، بهرهوری و بخشندگی استثنایی، بازار را وسیعتر و کارآمدتر میسازد. این موقعیت به ایجاد فرصتهای بیشتر و در نهایت پاداش برای تمامی دستاندرکاران میانجامد. هرچقدر بیشتر ببخشید، بازار نیز بیشتر به شما خواهد بخشید.
مزیت رقابتی که بازار کار میطلبد، شخصی است انسانتر، پخته تر و با ارتباطات بیشتر. کسی که علاقه و انرژی زیادی داشته باشد و بتواند همه چیز را همانطوری که هست ببیند و بدون هیچ بیمی، با تصمیمگیریهای درست، با اولویتهای مختلف سروکله بزند. کسی که در مواجهه با تغییر، انعطافپذیر و در برابر سردرگمیها ، تابآور باشد.»
انتقاد به کتاب مهره حیاتی ست گادین
کتابهای ست گادین معمولاً از استقبال بسیار خوبی برخوردار میشوند و این کتاب هم به عنوان یکی از قویترین آثار ست گادین، شامل همین قاعده بوده است.
گزارش رضایت کاربران از این کتاب در سایت آمازون هم استقبال کمنظیر مخاطب از این کتاب را منعکس میکند.
اما چنانکه ست گادین در این کتاب اشاره میکند: «اگر فرض کنی هنرمند هستی و دستاورد تلاش تو، کار هنری تو محسوب میشود؛ باید منتظر منتقدان هم باشی.»
غولهای تاریخ هنر هم از تیغ تند منتقدان در امان نبودهاند.
مقالههای مثبت در مورد این کتاب، بسیار زیادند و با یک جستجو، هزاران مورد از آنها را میبینید. اما اگر بخواهید نمونهای از مقالات منتقدانه را بخوانید، میتوانید به مقالهی مایک مایات در فوربس نگاهی بیندازید.
منتقدان ست گادین، معمولاً در گروه مدیرانی قرار میگیرند که نسبت به واژهی Indispensable مقاومت دارند. به عبارت دیگر، محور نقدهای منفی دربارهی کتاب، معمولاً حول این واژه – و نه مفاهیم و توصیههای مطرح شده در کتاب – متمرکز است.
مدیرانی که سالها در بحث منابع انسانی، مفاهیمی مانند تربیت جایگزین یا برنامهریزی برای جایگزینی را شنیده و آموخته و بهکار گرفتهاند، غیرقابل جایگزینی را متضاد با آموزههای رسمی مدیریتی میبینند.
در اینجا شاید توضیح درمورد 2 نکتهی زیر بتواند مفید باشد:
نکته اول:
ست گادین عادت دارد با استفاده از واژههای رادیکال و تند، مخاطب را متقاعد کند که حرف او را جدی بگیرد و نیز مطمئن شود که پیام اصلیاش بین مجموعهی حرفهایش گم نمیشود.
گادین در کتاب مهره حیاتی اصطلاح غیرقابل جایگزین را به معنای لغوی و مطلق آن بهکار نمیبرد.
او هرگز – صریحاً یا حتی تلویحاً – نمیگوید که:
“باید چنان کار کنید که مثلاً اگر در یک سازمان یا کسب و کار، فوت کردید، جلسهی سهامداران تشکیل دهند و بگویند:
دوستان عزیز. میدانید که عضوِ غیرقابل جایگزین سازمان فوت کرده.
قرار است سازمان را منحل و همهی داراییها را حراج کنیم و بین سهامداران پخش کنیم و هر کس به خانهی خودش برود.
کار خوبی بود؛ اما الان به خاطره تبدیل شده و بهتر است دنبال فعالیت دیگری باشیم.”
غیرقابل جایگزینی یک مفهوم نسبی است و سادهترین بیان آن، این است که به شکلی مشغول نباشیم که وقتی نبودیم، همه احساس کنند اتفاق خاصی هم نیفتاد و بودنش با نبودنش تفاوت نداشت.
البته برخی از مدیران ایرانی هم، تجربهی غیرقابل جایگزینی را از همکارانی دارند که وقت رفتن، هر چه بوده خراب کردهاند و زمینی سوخته به جا گذاشتهاند.
حتی شاید کپی دیتابیس شرکت را هم در کیف خود گذاشته و نسخهی اصلی را پاک کرده و خداحافظی کردهاند.
واضح است که چنین رفتارهایی خارج از فضای بحث توسعه فردی (موضوع و دغدغهی اصلی بحث ست گادین) است.
غیرقابل جایگزینی به معنای تعهد به ایجاد ارزش در زمان فعالیت است و نه تهدید به تخریب ارزشهای ایجاد شده در صورت استعفا و ترک سازمان.
مدیران و نویسندگانی که به اندازهی ست گادین حوصلهی جنجال و چالش ندارند، ترجیح میدهند همین بحث را با اصطلاح Contribution بیان کنند و بگویند: بکوشید در ایجاد ارزش در مجموعهی خود، سهم داشته باشید.
در میان مدیران بینالمللی، طی سالهای اخیر مرگ استیو جابز را دیدیم. او برنامهی تربیت جایگزین را هم داشت و تیم کوک به خوبی، هدایت سازمان را برعهده گرفت. اما این باعث نمیشود که توصیف غیرقابل جایگزین دربارهاش نادرست باشد.
همچنین مرگ بیل گیتس هم، احتمالاً روی کیفیت زندگی پشههای ناقل مالاریا بیشتر تأثیر خواهد گذاشت تا دنیای تکنولوژی.
اما این هم باعث نمیشود که صفت Indispensable را در موردش به کار نبریم. چون به تعبیر ست گادین، به هر حال اثر هنری خود را خلق کرده است.
البته این مثالها از ردههای بالای سازمانی، نباید بر نکتهی اصلی کتاب سایه بیندازد: مهرهی حیاتی در هر سطحی قابل تعریف و تصور است.
هر کسی که میکوشد کار برایش فراتر از مشغولیت باشد و آنقدر دغدغهی ارزشآفرینی دارد که به سادگی نمیتوان به جایگزینی برای او فکر کرد.
نکتهی دوم:
منابع انسانی مثل هر منبع دیگری، بازار دارند و بازار یعنی وجود عرضه و تقاضا.
تقاضاکننده ترجیح میدهد منبع را ارزانتر به دست بیاورد و عرضهکننده میکوشد ارزش منبع را بالاتر ببرد.
مدیر به افراد فعال در مجموعهی خود به عنوان منابع خود نگاه میکند و با عینک مدیریت منابع، این قابلیت جایگزینی است که به یک هدف تبدیل میشود.
اما وقتی خودمان یکی از منابع هستیم، غیرقابل جایگزینی اهمیت پیدا میکند.
مشکل مدیران این است که خود را در عرشِ مدیریتیِ سازمان میبینند و وقتی مفهوم غیرقابل جایگزینی را میخوانند، به فرشِ سازمان که زیر پای آنان است فکر میکنند.
این نوع مدیران وقتی هم از اهمیت آموزش حرف میزنند، معمولاً منظورشان یادگیری خودشان نیست؛ بلکه انتقال دانستهها و مفروضات خودشان به مغز دیگران است.
یک بار از آنها بپرسید نظرشان دربارهی آموزش حین خدمت چیست و ببینید آیا خودشان را هم نیازمند آموزش میبینند یا فقط از بالا و در جایگاه سیاستگذار دربارهی آن صحبت میکنند.
این در حالی است که در مباحث توسعهی فردی، موضوع بحث، خودمان هستیم و نه زیردستانمان.
مدیرعامل یک سازمان هم باید تلاش کند که برای هیات مدیره به سمت غیرقابلجایگزینی (با معنای مثبت و سازندهی آن) حرکت کند.
اگر هم مالک و مدیر است و واقعاً در رأس سازمان است، باید به این فکر کند که چگونه سازمان خود را به یک عضو Indispensable برای جامعه تبدیل کند.
شرکت و کسبوکار غیرقابلجایگزین، کسبوکاری است که مردم آن جامعه دوست نداشته باشند به نبودنش فکر کنند و ترجیح بدهند که همیشه باقی بماند.
قسمتی از کتاب مهرهی حیاتی
حال میخواهم در ادامه چند سطر از کتاب مهره حیاتی را بیاورم. ست گادین در اینجا کوشیده است توضیح دهد که ترس میتواند مانع حرکت شود و در پشت بسیاری از مشکلات و چالشها، باید رد پای ترس را بجوییم:
-
اگر فروش ندارید، به دنبال ترس بگردید.
-
اگر جلسهی بازاریابی به بنبست میرسد، به دنبال ترس بگردید.
-
اگر شخصی پرخاشگر است، قولش را میشکند یا همکاری نمیکند، ترس در آن دخیل است.
-
ترس بر احساسات دیگر نیز تسلط دارد؛ زیرا بدون توانایی اجتناب از مرگ، بقیهی احساسات زیاد مهم نیستند.
-
جامعهی ما هنوز متوجه نشده است چطور از شر ترس خلاص شود، در عوض از آن به شکلی عجیب استفاده میکنیم.
-
توییتر را بررسی میکنیم، چون میترسیم عقب بمانیم.
-
به همین دلیل هم کیفهای گران میخریم.
-
شغل خشک و بدون انعطافی انتخاب میکنیم، چون میترسیم خودمان برای زندگیمان نقشه بریزیم و شکست بخوریم.
-
تصمیمهای بد مالی میگیریم، چون میترسیم مسئولیت پولمان را قبول کنیم.
-
از قرار معلوم، حتی از صحبت کردن راجع به ترس هم میترسیم، زیرا آن را واقعیتر جلوه میدهد.
-
ترس از زندگیِ بدون نقشه اصلیترین دلیلی است که مردم مصرانه از ما میخواهند به آنها بگوییم چهکار کنند.
-
دلایل تقریباً بدیهیاند: اگر این نقشهی شخص دیگری باشد و به نتیجه نرسد، تقصیر شما نیست.
-
اگر دستورعمل را به شما دادم و نتوانستید فروش انجام بدهید، چه کسی توی دردسر افتاده است؟
-
نقشه نهتنها ما را از مسئولیت میرهاند، بلکه یک طلسم اجتماعی است.

تنها چیزی که باید از آن بترسیم، خود ترس است!
اکنون شما را به شنیدن یکی از بهترین پادکستهای بیپلاس دعوت میکنم که درمورد موضوع مهره حیاتی صحبت کرده است:
نویسنده : رضا رستگار
منبع : کتاب مهره حیاتی نوشتهی ست گادین
موضوع غیرقابل جایگزین بودن برای هر کسی متفاوته و به نظرم تاحدی هم خطرناکه در واقع ارتباط مستقیمی با میزان ظرفیت فرد داره که بخواد از این مفهوم سواستفاده کنه یا نه. کسی که بخواد از لینچپین سو استفاده کنه در یک پوزیشنی که به راحتی میشه با سیستمی کردن کارها و چیدن چند فرآیند وابستگی به افراد رو کم کرد، کارها رو هیئتی جلو میبره و طوری تسک ها انجام میده که فقط خودش بفهمه چی به چیه نه کس دیگه ای۰ این موضوع برای افرادی که دنیا کوچکی دارن و بی جنبه هستن خیلی خطرناکه و تاثیرات منفی… ادامهمطلب »
ممنون از نظرت محمدجان. میخوام در پاسخ به این صحبتت، از یه بخشی از متن بالا وام بگیرم: “البته برخی از مدیران ایرانی هم تجربهی غیرقابل جایگزینی را از همکارانی دارند که وقت رفتن، هر چه بوده خراب کردهاند و زمینی سوخته به جا گذاشتهاند. حتی شاید کپی دیتابیس شرکت را هم در کیف خود گذاشته و نسخهی اصلی را پاک کرده و خداحافظی کردهاند. واضح است که چنین رفتارهایی خارج از فضای بحث توسعه فردی (موضوع و دغدغهی اصلی بحث ست گادین) است.” درواقع بنظر من، چنین اشخاصی رو نمیتونیم مهره کلیدی به حساب بیاریم. مهره کلیدی کسیه که… ادامهمطلب »
من پادکست لینچپین علی بندری رو کامل گوش دادم. چیزهایی که توی پادکست گفته میشه به بخش های دیگه کتاب اشاره داره. خوندن این مطلب کاملا برام حرف جدید داشت. شما این اطلاعات رو از روی کتاب خلاصه کردی یا از پادکست؟
تشکر از شما آقای رستگار بابت این پست برای من بسیار کاربردی و مفید بود
در نوشتن این متن از پادکست لینچپین علی بندری استفاده کردم، اما خب طبیعتا هرکسی توی حرفاش یه سری بایاس وجود داره و عقاید و برداشتهای خودش رو ممکنه دخیل کنه. رو همین حساب، سعی کردم از خود کتاب هم استفاده کنم. هرچند این کتاب خیلی حرفای خوب و مفید دیگهای هم میزنه که من سعی کردم اون دسته از مطالبی که برای خودم خیلی جالب بود رو بیارم.
امیدوارم که مفید بوده باشه براتون. ممنون از توجهتون