وجود رضا امیرخانی در قحطی این دوره و زمانه که خیلی اسطوره و نامی پرورش نمیدهد نعمت بزرگی است. سالهای زیادی است که در عصر ما خبری از نویسندگان و شاعران برجسته نیست. رضا امیرخانی در زمان ما گوهری نایاب است. کتابها و رمانهای او سبک همان رمانهای قدیمی جذابِ گیرا را دارد. بزرگ علوی، جلال آل احمد، محمود دولتآبادی و …
از معدود نویسندههایی است که من تمام کتابهای او را مطالعه کردهام. بیوطن، منِ او، قیدار، رهش و …
جدیدترین کتاب امیرخانی به نام نیم دانگ پیونگ یانگ که اخیرا منتشر شده را خواندم و زیر برخی از پاراگرافها خط کشیدم. همین بهانهای شد که این پست را بنویسم و برخی جاهای کتاب را که علامت زدهام با شما به اشتراک بگذارم. همچنین بعدها، ماهها و سالها بعد دوباره به این پست رجوع کنم و این گلچینها را مجدد بخوانم و لدت ببرم.

سفرنامه رضا امیرخانی به کشور کره شمالی و شهر پیونگ یانگ
این کتاب در قالب سفرنامه است. سفری به کره شمالی، با تمام محدودیتهایی که در آن کشور وجود دارد. به گفتهی خود رضا امیرخانی از دل دو سفری که به کرهی شمالی داشته است چیز آنچنان زیادی دستگیرش نشده است. دلیل آن بسته بودن فضای کره شمالی و امنیتی بودن آنجا بوده است. نام کتاب هم که نیم دانگِ پیونگ یانگ است یعنی از شش دانگ کره شمالی، میتوان نیم دانگ آن یعنی یک دوازدهم آن را در این کتاب پیدا کرد! به معنای اینکه ناشناخته و کشفنشده خیلی خیلی زیاد از کره شمالی باقی مانده است.
در کتاب جانستان کابلستان به نویسندگی رضا امیرخانی، بسیاری از فضاها با جزییات و ریزهکاریها بیان شده است. گویی که خود خواننده سفری چندین روزه به افغانستان داشته و همه چیز را خودش تجربه کرده و لمس کرده است. این دو سفرنامه در مقایسه با هم، فاصلهی همان نیم دانگ تا شش دانگ است!
نویسنده برای نوشتن یک سفرنامه مسلما نیاز به اطلاعات و مشاهدات از مکان مورد نظر دارد که این امر برای امیرخانی همانطور که در کتاب به آن اشاره کرده، فراهم نبوده است. بنابراین با توجه به فضای حاکم در کره شمالی، توقع خیلی زیادی از این سفرنامه نمیرفت.
این کتاب در مقایسه با سایر کتابهای بسیاری از نویسندگان دیگر یک سر و گردن بالاتر است اما به دلیل نکات ذکر شده این کتاب در مقایسه با سایر آثار رضا امیرخانی از نظر من در رنکینگ آثار او، رتبهی پایینتری را میگیرد. اما دقت داشته باشید که من این مقایسه را با خود امیرخانی کردهام و دلیل آن نیز همانطور که گفتم فقط جو حاکم در کره شمالی و اجازه ندادن به نویسنده برای کسب اطلاعات میدانی بوده است.
هر نویسندهای به غیر از او با این اطلاعات محدود قطعا نمیتوانست به این زیبایی خواننده را به حال و هوای کشوری ببرد که خیلی از آن نشنیدهایم و حسی نسبت به آن نداشتهایم.
بریدههای از کتاب نیم دانگ پیونگ یانگ رضا امیرخانی
– تمام تلاشم این بود که قبلِ سفر، عمیق تحقیق نکنم. آثار مربوط به کره شمالی را کمتر بخوانم و فیلمها را نبینم. دنبال این بودم که تصویر اولیهام سالم باشد فارغ از پیشداوری…
– انحنای دهانش شبیه ن یا ب نیست، برعکس است. وقتی حسابی میخندد تازه لبهایش صاف میایستند. همان اول کار اسمش را میگذارم دهانبرعکس!
– میگویم هیچ اتفاقی نمیافتد تا رسانهتان اصلاح نشود. توضیح میدهم تکصدایی چه به روز توسعه میآورد. به او میگویم که تحریم، مراوده را کم میکند و کم شدن مراوده خود یعنی تکصدایی… با علاقه گوش میدهد و سر تکان میدهد…
جرات ندارم بهش بگویم که حالا میفهمم تحریم و دیکتاتوری دو روی یک سکهاند. کشور تحریمشده ناچار به دام چالهی تکصدایی میافتد و تکصدایی شروعیست برای دیکتاتوری.
عدم مراوده در سطح حاکمیت، امکان مقایسه را از بین میبرد. مقایسه نشدن، تقدس میآورد برای چیزی که مقدس نیست… تقدس، جناب رفیق میسازد، جناب ژنرال میسازد و …
– توریست ایرانی از هر دو برنامه، یک برنامه هم باید برود بازار که سوغاتی بخرد!
– حذفِ روابط فرهنگی و مذهبی، حذف روابط اقتصادی میآفریند.
– به من اگر بود فتوا میدادم که هر ایرانی موظف است با سه نفر خارج از قوم و قبیله و زبان و مذهب، با سه نفر غیر ایرانی رفاقت کند، ارتباط فرهنگی بگیرد، مراوده داشته باشد، آنها را به خانهی خود دعوت کند…
– همین که قبول دارند رهبرشان ابتدا بچه بودهاند و بعد مثل باقی قد کشیدهاند و بزرگ شدهاند به نظرم یک دستآورد انسانی است!
– هیچکس از خانوادهی رهبر کبیر جناب کیم جونگ اون خبر ندارد!
– در پی تحقیق راجع به صادرات کرهی شمالی، به عدد بزرگ صادرات نیروی کار رسیدم. نیروی کار صادراتی کره شمالی تفاوتی با باقی کشورها دارد و آن نیز در پرداخت حقوق است. حقوق کارگر صادراتی مستقیم به حزب داده میشود و کارگر همچنان همان مقرری حزب را دریافت میکند. نکتهی جالب این بود که تراز تجاری سعودی و کره شمالی بالاتر از مبادلات ایران و کره شمالی بود. دلیل آن نیز صادرات نیروی کار اجباری کره شمالی بود. کرهشمالی کارگران را به جایی میفرستد که آزادیهای محدود داشته باشند و با مردم کشور مقصد مراوده نداشته باشند، گروههای واقعی حقوق بشریِ مردمی در آن فعال نباشند و کجا بهتر از کمپهای نفتی در صحاری سعودی!
– یادم میآید که عصر جمعه است… دلتنگی عصر جمعه، با تعطیلی یکشنبهها هم درست نمیشود در کشور خارجی…
– هر گفتهی سیاستمدار در تابع ذهنی تبدیل میشود به نوعی خروجی که با گفتهی اولیه تناسبی ندارد الزاما…
– اتفاق دیگری که مهرهی تسبیح استخارهی «بنویس – ننویس» را روی «بنویس» ایستادند برمیگردد به یک چیستان بامزهی اینترنتی…
– آزادی با احساس آزادی متفاوت است؛ همانگونه که استبداد با احساسِ استبداد. در بسیاری از کشورهای استبدادزده مردم در درازمدت احساس نیاز به آزادی را از دست میدهند و به فضای موجود عادت می کنند. یادم میآید که در میدانی در پیونگ یانگ کلی دانش آموز جمع شده بودند و سرودی میخواندند که معنایش میشد ما شادترین مردم جهانیم. و به نظرم این باور داشتند، چون امکان مقایسه نداشتند.
– در نمونهی کردی شمالی، تحریم باعث حذف ارتباطات میشود و حذف ارتباطات یعنی نشنیدن صداهای دیگر و ورود به تکصدایی. تکصدایی در دورهی طولانی عادت میشود و احساس عدم آزادی را از بین میبرد…
ترس از گرسنگی آرامآرام مشکل اول میشود و نیازهای دیگر مثل آزادی را از اولویت میاندازد.
تقریبا همین فرایند را در ایران، ترس از عدم امنیت باعث میشود… پس در همچه شرایطی باز هم پادزهر، ارتباطات وسیع است چه در
داخل و چه در فضای بینالملل… و در این میان بایستی در شرایط تحریم، همواره با تکصدایی مبارزه کرد…
– این صدای فروپاشی است. در هر جامعهای که گسل باشد، تلاش کن یک پا را این سمت گسل بگذاری و پای دیگر را آن سمت…
– در خیابان تابلویی هست که اتومبیلها را وادار میکند در حضور مجسمه زیر سی کیلومتر در ساعت رانندگی کنند و دوچرخهسوارها هم باید پیاده شوند و دوچرخه را دست بگیرند و پیاده راه بروند تا مبادا به مجسمه بیاحترامی کرده باشند!
– یک بار در طول سفر از من پرسید که به چه کشورهایی رفتهام و برایش مفصل توضیح دادم. به او گفتم تفاوتها امروز در جاده و اتومبیل و ساختمان نیست. اینها دیگر در همه جای دنیا دارند شبیه هم میشوند. امروز تفاوتها برمیگردد به نحوهی زندگی آدمها، شادیشان، رضایتشان از زندگی و …
رضا امیر خانی فدایی زیاد داره . از اندک نویسنده های حال حاضر که در زمان رونمایی کتاب هایش صف بسته میشود
بله واقعا جذابه که هنوز در ایران نویسندههایی هستن که در زمان چاپ کتابشون جشن امضا میگیرند و مردم در صفهای طولانی میایستند.
امیدوارم فرهنگ کتابخوانی روز به روز بیشتر رایج بشه و علاقهمندی به کتاب در جامعهی ایرانی افزون بشه.
گلچین خوبی بود از جملات کتاب.
بنظرم جالبه و باید بخونمش.
با بعضی جملات و کلماتش خیلی خوب ارتباط برقرار کردم:
با تکصدایی، با تحریم، با دیکتاتوری، با تقدس جناب رفیق، با فراموش شدن حس نیاز به آزادی، با ترس از عدم امنیت، و در پایان داستان غمانگیز فروپاشی…
نویسنده گفته صرفا مشاهداتش رو روی کاغذ اوورده و روایتگر بوده اما خوشبختانه در جاهایی که لازم بودن اندک تحلیلهایی هم اضافه کرده که کتاب رو خواندنیتر کرده.
رضا جان اگه علاقهمند به این فضاها هستی، در کتاب نفحات نفت رضا امیرخانی کلی میتونی از این تحلیلها و جملات زیاد پیدا کنی. خواندن کتاب نفحات نفت همین نویسنده رو نیز به شدت توصیه میکنم.